شعر طنز هنرمندم
شعر طنز هنرمندم
من نه حرف جفنگ می گویم
شعرهاي قشنگ می گویم
چه قوافی، چه وزن زیبایی
«! چه سري، چه دمی، عجب پایی »
نشود هیچ کس در آینده
مثل سعدي و حافظ و بنده!
از لب و چشم یار می گویم
گاهی از یک شیار می گویم!
لنگه کفشی اگر نشد
مثلا پٔاي من جاي دیگري؟!ابدا !ٔ
می کنم دعوي حقوق زنان
دارم امشب دوباره چون غم نان
غصه عدل و داد هم دارم
پشت گوشم مداد هم دارم
پیپ و سیگار و دود نه هرگز
شاعر بی وجود نه هرگز!
به تمام اصول پابندم
به خدا که منم هنرمندم
نظر بده تا دل من شاد کنی نظر ندادی الهی باد کنی